تموز

تموز

در سومر الههء عشق و بركت "اينانا" (در آشوري الهه ايشتار) كه بي نهايت زيبا بود با "دوموزي" (پادشاهي كه بعدها به مقام خدايان نائل شد و در تمدن سومر به نام خداي چوپان شناخته مي شد) ازدواج ميكند. اينانا بعد از ازدواج، دوموزي را بر تخت مملكت مي نشاند و به او تاج و تخت و عصاي پادشاهي و قدرت مي بخشد. بعد از مدتي الهه به زيارت خواهرش به عالم اموات مي رود. اما او در صورتي مي توانست به روي زمين باز گردد كه كسي را بجاي خود بگذارد. براي يافتن چنين كسي به همراه ارواح و اجنهء عالم اموات به روي زمين مي آيد. الهه وقتي تمام خدايان و الهه ها را مي بيند كه بخاطر نبودن او در غم و اندوه بزرگي فرو رفته اند، نمي تواند از ميان آنها كسي را بجاي خودش انتخاب كند. سپس "اينانا" به جايي كه همسرش " دوموزي" در آنجاست مي رود و وقتي او را با لباس هاي زيبا نشسته بر تخت پادشاهي مي بيند بدون اينكه از نبود همسرش ناراحت باشد، عصباني ميشود و به ارواح و اجنه مي گويد:" او را بگيريد و ببريد." خدا را گرفته، بر روي زمين كشيده و مي برند. " دوموزي" نزد الههء خورشيد خواهر الههء عشق " اينانا " رفته و با التماس از او مي خواهد كه نجاتش دهد. الههء خورشيد نيز او را شبيه مار مي كند و كمك مي كند تا از آنجا فرار كند. "دوموزي" زماني كه در ميان خاك و چرك خوابيده بود در خواب دو شاخه ايستاده در كنار هم را مي بيند كه يكي از آنها از خاك بيرون آمده است. اين رويا را به خواهرش كه الههء تعبير خواب است مي گويد. او هم با اندوه مي گويد" تو را مي برند و من مي مانم". دوباره دوموزي به عالم اموات برده ميشود اينبار خواهرش از دلش نمي آيد كه برادرش در عالم اموات بماند به همين سبب به مجلس خدايان رفته و از آنها به التماس مي خواهد كه به جاي برادرش به مدت نيم سال او را به عالم اموات بفرستند. همسر "دوموزي" نيز از كرده اش پشيمان ميشود. اما از آنجا كه تنبيه و مجازات همسرش را مي خواست، از خواستهء خواهر " دوموزي" حمايت مي كند و خدايان نيز درخواست آن دو را قبول مي كنند. به اين ترتيب " دوموزي" به مدت نيم سال و خواهرش نيز نيم سال ديگر به جاي او در عالم اموات مي مانند. "دوموزي" زماني كه به روي زمين مي آيد نزد همسرش "اينانا" مي رود. همزمان با اين اتفاق سال جديد شروع مي شود و فراواني و بركت سرزمينش را فرا مي گيرد. حيوانات بچه بدنيا مي آورند، گياهان جوانه مي زنند و غلات رشد مي كنند. سومري ها بركت يافتن كشورشان را از اين طريق باور كرده بودند و اين شروع سال جديد به حساب مي آمد و هر سال به جاي خدا، پادشاه و به جاي الهه، راهبان اين ازدواج را انجام مي دادند.
 همين افسانه در اسطوره هاي آشوري بدين گونه بيان ميشود: 
 عشق  الهه عشق و باروري ايشتار و معشوق او تموز، ايزد سرسبزي و نباتات و حافظ رمه ها و گله ها. در اسطوره آشوري آمده است كه تموز در ماه تابستان ( تموز ) مي ميرد و به دنياي مردگان رهسپار مي گردد. در اين روز، مردم به عنوان سوگواري به دنبال جنازه ايزد تموز آب مي پاشند و گريه و زاري سر مي دهند، به اميد اينكه دوباره زنده شود و حيات بر روي زمين از نو تجديد گردد. اين مراسم امروزه در ميان مردم آشوري به عنوان يك جشن مذهبي برگزار مي شود كه همان عيد نوسرديل است. عيد نوسرديل و مراسم آن ريشه در اين افسانهء كهن آشوري دارند.