شعار فرزندان آشور در سرزمين هاي ديگر

شعار فرزندان آشور در سرزمين هاي ديگر

مي روم به سرزمين پدرانم

مادر مي پرسي:

بزرگ شدي به كجا مي روي؟

پس گوش كن مادر:

وقتي كه محصولات تابستاني را برداشتيم و وقتي كه برگها مي ريزند و پرستوها به دياري ديگر پر مي زنند تا بر بام ديگري آشيان سازند؛

و وقتي كه باد خزان زوزه مي كشد و برگهاي خزانزده ناله كنان از شاخسار جدا شده و ره به وادي ديگر مي برند:

آنزمان...

آري مادر آنزمان،

من نيز از ديار تو خواهم رفت ولي هيچوقت ره به وادي ديگر نمي برم و بر بام ديگري آشيان نخواهم ساخت!

بلكه

ميروم تا به خواهران و برادرانم يپيوندم.

ولي مادر فراموش مكن،

هر روز صبح در كسوت جانبازي،

طلوع آفتاب را كه از كوههاي شرق سرزمين پدرانم آشور سر بر فلك ميكشد، 

با خيال تو نظاره خواهم كرد و از غروبش روي برميگردانم.

مادر:

مي روم يا زير ويرانه هاي نينوا مدفون شوم يا

با پيروزي قدم به سرزمين پدرانم بگذارم

آري مادر

ميروم به سرزمين پدرانم تا با تو باشم