شهداي بمباران تهران، تاريخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۱

شهداي بمباران تهران، تاريخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۱

روايت حضور آيت‌الله خامنه‌اي در منزل شهيده ژرمن پورگورگيس و همسرش شهيد آقاجان اوديشو و دخترش شهيده رامينا اوديشو، در تاريخ ۷۰/۱۰/۴

شهداي بمباران تهران، تاريخ شهادت: ۶۶/۱۲/۲۱

شب عيد پاك بود و تو روزه بودي، يعني همه روزه بودند. ژرمن و دخترش رامينا و دامادت از صبح آمدند كمكت. شب آن‌قدر خسته بودي كه قبل از بقيه خوابت برد. دخترت و شوهر و بچه‌اش هم همان‌جا خوابيدند. اما كاش رفته بودند. ژرمن دختر اولت بود و تو جانت مي‌رفت براي او. عاشق اين زن و شوهر عاشق بودي. البته تا وقتي نوه‌ات رامينا به دنيا آمد و تمام دلت را گرفت.   

گوشَت آن وقت هم كمي سنگين بود، خوابت هم همين‌طور، وقتي بيدار شدي كه دود و خاك انفجار راه نفست را گرفت. با سرفه از خواب پريدي، ژرمن را صدا زدي كه بپرسي چه شده؟ بيايد كمكت، اما جواب نداد. يك لحظه، فكري شوم و وحشتناك، همراه بوي دود و آتش، گلويت را فشار داد. فرياد كشيدي: ژرمن... ژرمن... رامينا... رامينا! اما از داخل خانه هيچ صدايي نيامد. از بيرون اما صداي داد و فرياد بلند بود. 

يا عيسي مسيح! موشك نصف خانه‌ي تو و همسايه‌ات را ويران كرده ‌بود. دم در، چشمت افتاد به پسرت ابراهيم كه سر تا پا خاكي بود. چقدر حضورش برايت لازم بود. تو را كه ديد، روي زانو افتاد و به زبان آشوري صدايت كرد: يِمَّه! چند دقيقه در آغوش هم گريه كرديد، بدون حرف. نمي‌دانستي بايد آرامش كني يا آرامت كند...
الان كه سه سال از آن روزها گذشته و جنگ هم تمام شده، هنوز دنيا همان دنياست هنوز هيچ‌كس صداي تو و هزاران مادر مثل تو را در دنيا نمي‌شنود. زماني كه مردم شعار مي‌دادند: «موشك جواب موشك» امام مدافع حقوق بشر بود به شرطي اجازه مي‌داد كه به مردم آسيبي نرسد. اما اكنون كافي است يك قاتل جنايت‌كار، در گوشه‌اي از ايران، به سزاي عملش برسد؛ چنان فرياد حقوق بشر مي‌زنند كه گويا گروهي از پاك‌ترين و بي گناه‌ترين مردم، مظلومانه قتل عام شده‌اند.

اما ايران تو همان‌طور پشت حق و حقوق واقعي تمام انسان‌ها مانده. امام دو سال پيش از دنيا رفت، اما جانشين او هم از همان جنس است و از نسل همان بزرگ‌مرد تاريخ؛ امام علي و حالا شب كريسمس سال هفتاد، همين مرد، يعني آقاي خامنه‌اي مي‌خواهد بيايد اينجا. خانه‌ي تو كه مادر و مادرخانم و مادربزرگ شهيدي.
رهبر مقتدر انقلاب مظلوممان، با لبخند و سلام وارد مي‌شوند و اول سراغ تو را مي‌گيرند. حاج‌آقا وقتي مي‌فهمند كه از آشوري‌هاي اروميه هستي، چند سؤال از اروميه و آشوري‌هاي آن و اين‌كه آيا

تركي بلدي يا نه مي‌پرسند؟
- تركي بلديد و آشوري بلديد و فارسي؟  
- بله.   

عروست كه ماشاءالله سرزبان‌دار است، مي‌گويد: ارمني هم بلدند.   
صحبت از كليساي آشوري‌ها و ارمني‌ها مي‌شود و عروست مي‌گويد كه كليساي آشوري‌ها در خيابان قوام‌السلطنه است. حاج آقا از اسم خيابان تعجب مي‌كنند. مي‌پرسند كه اسم جديد خيابان چيست؟«قوام‌السلطنه كه مرد و رفت!»

و همه مي‌خنديم. مي‌گويد: «سي تير» است و اين باعث مي‌شود آقاي خامنه‌اي تاريخ مختصري از قوام و سي تير بگويند.  

- چون سي تير را قوام‌السلطنه به‌وجود آورد و اين‌ها لج كردند با قوام‌السلطنه. روز سي تير، روزي بود كه دكتر مصدق در سال ۱۳۳۱ استعفا كرد، مردم آمدند به خيابان‌ها، براي اين‌كه مصدق بيايد سر كار. شاه هم قوام‌السلطنه را كرد نخست وزير. قوام‌السلطنه گفت كه سياست را كشتي‌بان ديگر آمد؛ من اِل مي‌كنم، من بِل مي‌كنم، مي‌كُشم، مي‌بندم، جمع نشويد در خيابان‌ها. مردم هم اعتنا نكردند، جمع شدند. مرحوم آيت‌الله كاشاني پيغام داد كه جمع بشويد، آمدند. قوام‌السلطنه بيست‌وچهار ساعت نكشيد كه استعفا كرد، مجدد هم مصدق آمد سركار. اين هست كه قوام‌السلطنه‌ي سابق را گذاشتند سي تير. خوش ذوقي به‌خرج دادند.   

فكر مي‌كنيد ما كه اين همه سال است نزديك خيابان سي تير زندگي مي‌كنيم، اصلاً اين چيزها را مي‌دانستيم؟! چه قصه‌اي دارد اين خيابان! 

حالا با اين صحبت‌ها فضاي اين مهماني صميمي شده. حتي دوست داري برايشان درد و دل كني، از آن شب سياه و دردناك. خودشان به تو اين فرصت را مي‌دهند.  

- در نظام اسلامي، جمهوري اسلامي همين است؛ يعني شهروندان، آن كساني كه در زير پرچم جمهوري اسلامي هستند، اينها با هم فرقي نمي‌كنند. ما موظفيم به عنوان كساني كه مسئوليت كشور را دارند، از آحاد مردم دفاع كنيم و حراست كنيم. ما وقتي بخواهيم از حقوق كسي دفاع كنيم، نمي‌پرسيم شما دينت چيست، نه؛ شهروند ماست، متعلق به اين كشور است و فرزند اين خانواده است؛ ما بايد از او دفاع كنيم و دفاع هم مي‌كنيم.